پستچی...


khaterat

 امشب هم پستچی پیر محله ی ما نیامد 

یا باید خانه ی مان را عوض کنم 

یا پستچی را...

تو که هر روز برایم نامه مینویسی مگر نه؟!؟ 

 

دیگه خسته شدم از حررف های مردم 

اونا نمیخوان با هم باشیم

آخه همیشه بهم میگن منو نمیخوای و فراموشم کردی اما

ته دل من چیز دیگست 

میدونم همون اندازه که من میخوامت تو هم دوسم داری

ولی فقط یکم گرفتاری و نمیتونی بهم سر بزنی 

بگو ... بهم بگو حرفاشون دروغه 

میگن تو رو با یکی دیگ دیدین اما من باور ندارم

و میدونم فقط به فکر منی.

برمیگردی پیشم و دوباره با هم میمونیم به کوری چشم مردم...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





جمعه 25 مرداد 1392 10:21 |- naficeh -|

ϰ-†нêmê§